صفحه اصلی پرسش و پاسخ تماس با ما ثبت نام

تجربیات شخصی

از سن هفده سالگی علاقمند به علوم ماورايی بودم اول بار توجه مرا تله پاتی جلب کرد و مثل يک رويا دنبالش می دويدم و از هر جا مطلبی می يافتم و می خواندم. آن زمان آنقدر کتاب و مقاله و مطلب در دسترس هر کس نبود. با جديت اين مسئله را دنبال می کردم و ميخواندم و آرزو داشتم که بتوانم اين توان را که در هر کسی هست در خود تقويت کنم. بارها و بارها تمرکز کردم تا اينکه يکبار ديدم قادرم چنين حرکتی را انجام دهم و در پوست خود نمی گنجيدم به عين آنچه را که خواسته بودم براي ديگری ارسال کردم اين اولين گام من به دنيای غريب توانائيهای بشر بود پس از چندی متوجه شدم قادرم چيزهايی را ببينم و بشنوم بلافاصله شروع به مطالعه کردم تا ببينم چه بايد کرد و تا چه حد اجازه دخول به اين مقولات را دارم و فهميدم که براحتی با ارواح سر و کار دارم هيچ وحشتی نداشتم ولی هرگز از هيچ يک از آنان نخواستم که بسويم بيايند هر کدام که خواستند آمدند و رفته و من مثل ميز و مبل و صندلی که در خانه بود آنها را می ديدم و می گذشتم .من آموخته بودم که آنها مال اين دنيا و من مال دنيای آنها نيستم . در هر يک از وقايع تجربه های جالبی داشتم پس از مدتی شروع کردم به مديتيشن و آرامش عجيبی از اين تکنيک می گرفتم سالها به اين کار مشغول بودم تا اينکه با کتابهايی با پرواز روح آشنا شدم با کتابی شروع به تمرين کردم و تا اينکه بعد از دو سال تصميم گرفتم آن را تجربه کنم . تجربه زيبايی بود . ولی باز هم آنچه را می خواستم نبود. در همين موقع با ريکی آشنا شدم و بلافاصله خواستم که کاناليزه شوم مدت سه سال در مرحله يک ريکی بودم و به تجربه های زيادی در اين مرحله ريکی دست يافتم و در واقع تصفيه کامل بعلت وقوع فوت پسرم مدت يازده ماه در خواب و تنشهای وحشتناکی بودم تا اينکه تصميم گرفتم به خودم ريکی بدهم و شروع کردم در اين حال مرحله دوم ريکی را گذراندم و دری به دنبال دنيايی پر از معنا برايم گشوده شد اين مرحله بسيار برايم زيبا و شيرين بود همه آن چيزهايی که آزار دهنده بود شکل ديگری گرفت و در اين مرتبه به پذيرش رسيدم و چه بهره هايی که از اين پذيرش نصيب من شد و بعد از سالها کار و مطالعه يک گام بلندی برای رهايی از گريز و فرار و قبول هر آنچه هست. مثل اينکه هيچ چيز لاينحلی وجود نداشت تجربه های زيبا و تازه آنموقع فهميدم آنچه من دنبالش می گشتم همين ريکی است معجزه ای برای روح و روان و بينش آدمی. پس از چندی عازم انگلستان شدم تا مرحله آخر را بگذرانم و استادی را تجربه کنم به من گفتند، بعد از گرفتن اين مرحله تا سه ماه حق تصميم گيري ندارم نمي فهميدم چرا ؟ ولی آنجا بود که روی خودم هر نوع انرژی را شناختم. نمی خواهم تجربه هايم را الگو کنم برای ديگری زيرا در ريکی هر کس تجربه خودش را دارد و اين را ميدانم هر کس قدم به اين راه بگذارد خود استادی يگانه است با تجربه هايی يگانه.



تنها تشابه بين افراد تحولات و تغييرات است چه معنوی و چه مادی


خواسته ها برآورده ، حسها قوی و آرزوها معنوی، خيلی خيلی جالب است که بفاصله سه ماه انسانی بتواند چنين راهی را طی کند . من کماکان مشغول ريکی دادن به خودم بودم و بچه هايم آنقدر آنرا می شناختند که گاهی خواهانش می شدند ديگر ريکی در زندگی ما جاری بود .      ولی هيچ کس آنرا نمی شناخت و باورش نمي کرد تا اينکه تصميم گرفتم آن را به هم ميهنانم بشناسانم و شروع کردم به نوشتن مقاله در رابطه با ريکی و بلافاصله علاقه مندان جويای ريکی شدند و من تصميم گرفتم که ريکی را به ديگران بياموزم و حالا در کنار همسوهانم که گام های اول را در اين راه گذاشتند گام به گام جلو ميروم و شاهد تجربيات زيبا و متفاوت آنها هستم . شايد يک روز در کنار شما باشم

ريكی

پديده ای زيبا و شگفت انگيز

شعری ناب و بی كلام

سبز مانند گندم زاران نورسيده

كه با نوازش باد مي رقصند.

رقصان, چون آفتاب تابان

كه درخشندگی گيسوان طلايی اش

گواه دامنه عشق است.

عشقی زرين بمانند گندم زاران زردبلند

كه نويددهنده تولدی نوين است.

از سبزبه زرد

و از زرد به .....

به كجا؟به جايی كه پايانی ندارد  

وگفتنش بی بهاست

واين سياح است كه می داند!

آری سياح!

كه سير آفاق و انفس می كند

و نشانه ها را می يابد

تاچراغی باشد دراين راه

چه نزديك باشی چه ستاره سهيل

تفاوت نكند حس اين تولد نوين.

و مبارك است بر هركس بواسطه بركتش

كه سويی مجذوب شود

تا بركت

مشمول شود بر همگان.تقديـم بـه اسـاتـيد بـزرگـوار

از دكـتـر اســـويـی تا اسـاتيد حاضر

مـرتـضـی رشــيـدی نژاد

تجربیات ریکی یک

من فکر می کنم که هميشه در ضمير ناخودآگاهم به دنبال کسی ميگشتم که مرا به کائنات نزديک کند و بتوانم با انرژی طبيعی ارتباط برقرار کنم . 

     روزی دخترم آمد و گفت که دوستش که مدتها بود که از آشنايی آنها می گذشت می تواند اين کار انجام دهد . برای من باور نکردنی بود که فکر من درست بوده و منجی من اينهمه به من نزديک. و به هر حال شانس من کمک کرد و توانستم به اين نيرو نزديک شوم.

      تغييراتی را که روزهای اول در من بوجود  آمد بيشتر از بيان است . احساس عجيبی داشتم علاوه بر اينکه نيرويی را در اطرافم احساس می کردم يا درون خودم هم رابطه بيشتری پيدا کردم از اينکه می توانستم انرژی اطرافم را به درونم بکشانم لذت ميبردم و احساس کمال داشتم به مرور ارتباط من با درونم و برون از خودم بيشتر شد مثل اينکه موانعی جلوی افکارم و شخصيتم و روحم وجود داشته که اکنون از بين رفته بودند . کنترل اعصابم را بيشتر دارم . وقوع اتفاقات را به نوعی احساس می کنم . دقيقا بر عکس گذشته تمام اعضای خودم را مثل دستهايم کف پاهايم و نقاط چاکراهها را دوست دارم و با آنها ارتباط دارم نرمی و لطافت ريکی مرا آرامش می دهد و بسياری از خواسته هايم را از طريق ريکی دادن به دست آوردم توانسته ام جو خانه ام را بسيار دلنشين کنم و در بيان باقی احساساتم ناتوانم از استاد عزيزم فرحناز جون متشکرم و برايش آرزوی موفقيت دارم .

     اولين تجربه زيبای من آشنايی با استاد عزيزم و بچه های خوب و صميمی و همفکر در کلاس ريکی بود. 

     خوشبختانه افکار بد و پوسيده و آزار دهنده که مرا آزار می داد تقريبا بعد از يک يا دو هفته کم کم ، کم رنگ و تقريبا ناپديد شدند و اميد به آينده و زندگی در من پديدار شد . 


     مشکلات کاری تقريبا در اين برهه از زمان به حد اقل رسيد و پيشرفتهای خوبی در کار من حاصل شد.
 
     اميدوارم که در آينده نيز اوضاع به همين منوال ادامه يابد


تجربيات من در مرحله يک ريکی اين طور بود که اوايل حتی شبها خيلی احساس سبکی ميگرفتم و خيلی خوابهای خوبی می ديدم به حدی که فکر می کردم ديگه برون ريزی نخواهم داشت ولی بعد از تقريبا يک هفته بعد شروع به برون ريزی بسيار شديدی کردم افسردگی شديد يا نا اميدی و گريه بسيار زياد تا اينکه بعد از دوباره يک هفته حال من رو به بهبود شد و تمام اتفاقات خوبی که روزی آرزويش را داشتم به سوی من مدام می آمد و من متعجب ولی دائما شکرگراز بودم ولی کسی يا چيزی درونم بود که مسائلم را تجزيه تحليل می کرد و حتی گاهي من و دعوا می کرد که چرا مثلا فلان کار را کردم ولی جالبترين چيز اين بود که به محض گذشتن سه ماه من کاملا نياز به مرحله دو را در خودم احساس می کردم واحساس می کردم که قدرت اوليه که از مرحله يک بدست آوردم اگر دو را نگيرم همين طور کمتر می شود . با تشکر از استاد خوب و نازم و در حال حاضر آمدم تا درجه دو را بگيرم با اين اميد که نسيم جديدی را در ريکی دو تجربه کنم همين طور که در ريکی يک تجربه کردم.



تجربیات شخصی من پس از ریکی 1 و پس از گذشت 3 ماه شامل تغییرات جسمی - فکری و روحی است.

تغییرات جسمی:

  1. بهبود وضعیت زخم اثنی عشر و مشکلات گوارشی
  2. کاهش میزان مصرف قرص های امپرازول و فامویتدین
  3. کاهش محسوس دردهای عضلانی و فیزیکی مفاصل
  4. افزایش انرژی فیزیکی
تغییرات فکری:

  1. کاهش قابل ملاحظه استرس و اضطراب ها ( دلهره ها)
  2. افزایش امید به زندگی
  3. خواب سنگین و عمیق و بیداری پر انرژی و بدون کسالت
  4. مثبت نگری به افراد و روابط با دیگران
  5. کاهش حس حسادت و غبطه خوردن نسبت به مایعات
  6. افزایش صبر و کاهش شدید عصبانیت در برخورد با افراد
  7. افزایش دید مثبت به افرادی که قبلا نظر منفی نسبت به آنها داشته ام
  8. کاهش توجه صرف به مادیات
  9. افزایش گذشت در کارها
  10. ابراز بیشتر محبت و مریض ها و نزدیکان


3/10/84
اولین تجربه شخصی من دایی ام بود که از ناراحتی کلیه رنج می برد که فقط با یک بار ریکی طبق صحبت خودش خیلی خیلی راضی بود البته ایشان تمام مراحل چزشکی را دنبال می کرد ولی به شخصه برای خودم خیلی جالب بود و دومین تجربه مربوط به یکی از اقوام بود که 2 بار از من درخواست کرد اولش امتناء کردم آن هم به خاطر مسائلی که برای ما و کل خانواده بوجود آورده بود خیلی هم از این بابت ناراحت بودم که چرا وی جواب مثبت ندادم ولی یکدفعه تصمیم خود را گرفتم و درمان را شروع کردم . ایشان متاسفانه معتاد هستند. وقتی درمان را شروع کردم ایشان احساس کردند مثل یک جریان یا یک طوفان قوی در دور بدن خود احساس کردند . بعد از درمان سردرد شدیدی در پیشانی خود احساس کردند. بعد از یک ساعت درمان دیگری روی ایشان انجام دادم و دفعه دوم 2 اتقاف جالب برایم افتاد. مریض احساس راحتی کرد و خودم فوق العاده احساس سبکی کردم. احساس کردم که یک مسئولیت سنگینی از روی دوشم برداشته شد.


در پایان از استاد خوبم تشکر لازم دارد و با امید تجربه های دیگر تا بتوانم مفید باشم.


3/10/84

من حدود یک ماه و نیم اول فکر می کنم برون ریزی داشتم اصلا حوصله هیچ کاری را نداشتم نه کار منزل نه خرید. هیچ کار روزانه ای را انجام نمی دادم. تا وقتی که با استادم خانم دیهیم صحبت کردم و ایشان من را راهنمایی کردند و گفتند که باید گرندینگ کنم. بعد از اینکه گرندینگ کردم حالم خوب شد و به حالت اول برگشتم و بعد از این دوره به اطرافیان خودم ریکی می دادم و موقتی حالشان خوب می شد. مثلا مریضی داشتم که هر روز دو بار قرص کمردرد مصرف می کرد و بعد از اینکه من به او ریکی می دادم حالش خوب می شد. مدت 25 روزی که من پیش او بودم او فقط 2 بار قرص مسکن مصرف کرد. مریضی هم داشتم که 2 شبانه روز سردرد داشت و من بعد از اینکه به او ریکی دادم حالش خوب شد. در رابطه با خودم فکر می کنم که اعتماد به نفسم بهتر شده٬ در مقابل مشکلات تحملم بیشتر شده. قبلا خیلی گریه می کردم ولی حالا این طور نیستم . طاقتم بیشتر شده.


25/4/74

ریکی برای من دوران پرفراز و نشیبی بود. پس از چند روز آرامش بخش٬ جوشش درونی و برون ریزی من آغاز شد. مانند تب جسمانی که ظاهر ناخوشایند و باطن مفیدی دارد. برون ریزی ریکی یک نیز برای من اینگونه بود. بسیاری از ناخالصی های سیستم انرژی ام و به تبع آن بسیاری از روابط بیهوده ولی به ظاهر دوستانه از زندگی ام خارج شد. همزمان با ریکی یک با کتاب راه هنرمند ( جولیا کامرون) آشنا شدم که برایم بسیار کارگشا بود. در این کتاب تمرین اساسی وجود داشت  به نام نوشتن صفحات صبحگاهی بدین ترتیب که هر روز صبح بلافاصله بعد از بیدار شدن که ضمیر ناخودآگاه حساس است شروع می کنیم به نوشتن افکار ذهنی روی کاغذ٬ هرآنچه که به ذهن می آید٬بدون محدودیت و سانسور.

نوشتن صفحات صبحگاهی برای من شفابخش و آرامش بخش بود و روند برون ریزی ریکی را بهبود بخشید که آن را به دوستانی که ریکی یک را می گذرانند توصیه می کنم. دردناکی برون ریزی برای من به حدی بود که مدتی تمرینات را انجام ندادم و در تماسم با استاد عزیزم سرکار خانم دیهیم نیز وقفه ایجاد شد. حتی به مفید بودن ریکی نیز شک کردم. ولی به هر ترتیب تمرینات را از سر گرفتم و صبر و آرامشم بیشتر شد. ریکی یک تمام قید و بندها و محدودیت های گذشته را برایم شکست و یک خلاء درونی به وجود آورد که فکر می کنم بهترین جایگزین برای این خلاء انجام مداوم مدیتیشن و ریکی است. درسی که از ریکی یک گرفتم این بود که لازم نیست شخصا روی همه جوانب زندگیم کنترل کامل داشته باشم. کافیست به ریکی و این انرژی عظیم کیهانی اعتماد داشته باشم. ریکی خود بسیاری از کارها را پیش می برد. گره های درونی و برونی را باز می کند و هماهنگی و آرامش می آورد. از خداوند سپاسگزارم که مرا به این وادی زیبا و ایمن راهنمایی کرد و همچنین از استاد ارجمندم سرکار خانم دیهیم که در این وادی دستانم را رها نکرد و همواره باعث دلگرمی و اطمینان قلب من بود.


19/9/84

در ریکی یک برون ریزی در ماه اول و دوم به صورت خیلی شدید داشتم. احساس سردرد٬ گرم بودن سر و دردهای بدون دلیل و همچنین افسردگی ده روزه که حتی فکر خودکشی نیز کردم. خاطرات گذشته مثل یک فیلم در جلوی چشمانم ظاهر می شد و خشم و نفرت و حسادت را لمس می کردم اما پس از هر بار برون ریزی احساس بهتری داشتم. محیط اطراف پر انرژی تر به نظر می رسید و مخصوصا هنگامی که در کوه و جنگل و کنار رودخانه قدم می زدم بسیار زیباتر بودند و قلبم از دیدن آنها تکان می خورد. احساس اعتماد به نفس من بیشتر از گذشته شده است و توجهم به موجودات بیشتر شده است. خشم را می بینم ولی آن را از خود دور نگه می دارم. خندیدن هایم واقعی تر شده است و احساس آرامش خیلی عجیبی می کنم. در این دوره در خواب نیز برون ریزی داشتم و خواب های مربوط به گذشته را مرتبا می دیدم . چون به مادرم که بیمری افسردگی دارد انرژی می دادم٬ دستهایم تا حدودی افسردگی و ناراحتی اعصاب را لمس می کند. آدمها و حرکاتشان زیاد مهم به نظر نمی رسند. مسائل به نظرم خیلی کوچک هستند و بزرگتر از آنکه نتوانم آنها را حل کنم. اگر در گذشته چیزهایی را که نداشتم به خاطرشان حسرت حسرت می خوردم اکنون از خداوند شکرگزارم گه آنها را به من نداده چون با گذشت زمان مشخص شده که به نفع من نبودند. احساس می کنم که در مقابله با مشکلات همیشه یک نیروی درونی دارم که مرا راهنمایی می کند.
و در آخر از خداوند عالم٬ خالق تمام انرژی ها و زیبایی ها به خاطر اینکه مرا در راه فراگیری این علم قرار داد سپاسگزارم و از استاد ارجمندم خانم فرحناز دیهیم بسیار سپاسگزارم.

21/8/84
بعد از همسویی اول ریکی تا سه روز اول سطح انرژی من بالا بود اما بعد از سه روز به حالت اول برگشت٬ سعی کردم با تمرینات مجددا آن حالت را تکرار کنم٬ هر چند به آن مرحله نرسیدم اما قدرت ریکی را بر روی اعضای بدنم حس می کردم. ریکی در مورد سینوزیت به من کمک زیادی کرد. بین 70 تا 80 درصد آن را درمان کرد. از نظر روحی خیلی دوست داشتم با برون ریزی مواجه شوم اما این حالت برای من رخ نداد٬ در عوض خواب من زیاد شده بود. یک شب که احساس ناراحتی داشتم به رختخواب رفتم ناگهان احساس کردم موج سیاهی از دو کف پاها خارج شد و من بلافاصله به خواب عمیقی رفتم البته این حالت یک بار رخ داد. در مورد مسائل روحی چون اعتقاد دارم مسائل من مربوط به گذشته می شود به بازبینی خاطرات پرداختم. خاطرات من به وضوح بازبینی می شد. من بعضا با ریشه مشکلات برخورد می کردم اما برای حل آنها راه چاره ای نمی یافتم. در این اواخر گرایش به مسائل مذهبی که در من ریشه داشت مجددا بروز کرد سپس به ادعیه مراجعه کردم و الان احساس می کنم که زندگی من که طی هشت سال ساکن بود یا روند کندی داشت رو به جلو حرکت می کند٬ برای همین برای گرفتن ریکی دو مراجعه کردم تا با قدرت بیشتر پیش بروم. قصد دارم با استفاده از ریکی به درمان ریشه های مشکلاتم بپردازم.

با تشکر از شما وکلیه عزیزانی که در رسیدن سالم این علوم به ما زحمت کشیده اند.


19/6/84

حدودا پنج ماه از مرحله یک ریکی من گذشته است و من امروز در مرحله دوم هستم. در این پنج ماه من انرژی را در اطرافم احساس می کردم و حس اعتماد به نفس من نیز قوی تر شده است. برون ریزی من دراین مدت زیاد بوده و خیلی از افکار منفی و دوری از خانواده و ترس در برون ریزی من زیاد بود. با خانواده ام صمیمی تر شدم و علاقه زیادی به موجودات٬ آدمها٬ خصوصا فامیل و آشنایانم دارم.

تجربیات ریکی دو

از زمانی که من ريکی درجه دو را گرفتم شروع به برون ريزی کردم خيلی سخت احساس می کردم که تمام عالم درون من جمع شده و در حال دگرگونی است و چون من اين دگرگونی را نمی توانستم درک کنم و بفهمم به همين علت دچار افسردگی شده بودم بعد از يک ماه حال من خوب شد و شروع کردم به تغييراتی که برای خودم هم عجيب بود. بسيار آدم خوب و مهربانی شده بودم که عاشق همه آدمها بودم به همه مهر می ورزيدم و حاضر نبودم غيبت ويا بدی کسی را بگويم و يا بشنوم .


احساس شهامت ، بی پروايی ، دليری ، اعتماد به نفس ، استقامت و خيلی صفات عالی ديگر که به انسان کمک مي کند که در اجتماع بتواند خوب زندگی کند و از حقوقش دفاع کند در درون من ايجاد کرد . خوشحالي و خنديدن از ته دل در من بوجود آمد .

ريکی برای من عالی بوده و بسيار خوشحالم که که خداوند مرا در اين راه انداخت و استاد خوبی مثل خانم ديهيم را با من آشنا کرد .

 1-  آرامش جسمی ـ آرامش ذهنی

2 - اولين بار که انرژی به مادر بزرگم دادم اون يک خط افقی نور سفيد را در هنگامی که چشمانش بسته بود ديده بود

3- مامانم پای چپش آسيب ديده بود طوری که گچ گرفته بودن من ريکی کامل به او دادم بعد از ريکی دادن وقتی به پاها رسيدم پايی که آسيب نديده بود بيشتر از من انرژی گرفت وقتی از او پرسيدم گفت چون به اون پام تکيه می کردم اون پا درد بيشتري از پای آسيب ديده داشت .


4- به خاله خودم انرژی دادم بعد دختر خاله ها بيشترين جريان انرژی را در او حس کردم , دختر خاله کوچکم.



البته اين حالات در من باقی موند تا همين امروز که دارم درجه سه ريکی را می گيرم .
هر چقدر هم ناراحت و افسرده باشم باز احساس می کنم نيروی عظيم و پر قدرت در درون من هست که می توانم تمام مشکلات را حل کنم و سدها را بشکنم .


تجربيات بعد از کاناليزه شدن


تجربه کاناليزه شدن يکی از زيباترين تجربيات فرا روانی در من بود.

در آن حالت با چشمان بسته کاملا درون خودم را مشاهده می کردم و با هر ضربه ای که از طرف استاد به کف دستانم وارد مي آمد انواری به شکل ريشه های بلند ونازک از کف دستم به طرف قلبم به حرکت در می آمدند که حتی ضربه دوم باعث احساس درد خفيفی در قلبم می شد .

لازم به ذکراست در طی کاناليزه شدن دو شکل متفاوت را ديدم که وقتی آن را برای استاد ترسيم کردم ايشان فرمودند: شبيه دو سنبل ريکی می باشد.

بعد از آن روز چند حالت مختلف برايم پيش آمد :

1ـ داراي روشن بينی خاصی شدم به طوريکه گاهي اوقات می توانم عکس العمل ، حرفها و حتی افکار ديگران را از روی چشمان ايشان بخوانم .

2ـ مغزم بهترين امواج را دريافت ميکند يعنی وقتی ميخواهم کاری انجام دهم و يا انجام داده باشم با پنج دقيقه تمرکز و تفکر آينده آن کار را ميبينم .

3ـ قوه بيانی هم خيلی قويتر شده به طوريکه در مباحث می توانم سريعا برتری روانی و گفتاری بر اعضای گروه پيدا کنم . و در صورت نياز عقيده مخالف را هم به گروه تلقين کنم .

4ـ ديگر کمتر از تنها شدن می ترسم و حتی اطرافيان دوست نما را از خودم دور نموده ام .


« هر که خودش خواست می تواند نزديک شود »


5ـ دارای صبر عجيبی شده ام يعنی در مواجه با رفتارهای ناهنجار ديگران نسبت به خودم صبر می کنم و بعد تصميم عاقلانه تری ميگيرم . اين حالت در رانندگی نيز موثر واقع شده.

دوباره می توانم به مشکلات دوستانم گوش کرده و در صورت نياز کمکشان کنم .

6ـ يکی از تجربيات جالبم اين است که هر موقع به عکس دکتر اسويی نگاه می کنم وجودم انباشته از انرژی می شود به طوری که کف دستانم گرم می شود يک نيروی نشاط آور. در ضمن بدنم مثل يک سنسور عمل می کند يعنی هر موقع بدنم احتياج به ريکی پيدا کند ، من را مطلع می کند .

7ـ يکی از تواناييهايی که برايم پيش آمد اين بود که به هر کسی که در راه دور است فکر می کنم يا تماس می گيرد يا به ديدنم مي آيد .


6/11/80
دوران ریکی دو٬ دورانی پرفراز و نشیب و بالا و پایین بود از نظر احساسی ولی در نهایت تمام این تلاطم ها به یک آرامش و صبر رسیدم. متوجه شدم اگر چیزی برایم قابل تحمل نیست باید علتش را پیدا کنم که چرا چنین احساسی دارم. وقتی که علت موضوع پیدا شد٬ راه حل مناسب را پیدا کنم شاید که واقعا ادامه دادن آن برایم مفید نباشد و پس از درک این موضوع و پذیرفتن آن٬ مشکلم به خودی خود حل می شود. و دیگر موضوعی برای ناراحتی یا دغدغه فکری وجود ندارد. در نهایت یاد گرفتم که بیشتر شنونده باشم و در هر واقعیتی حقیقت پشت آن را ببینم  و قبول کنم که هر چیزی که در زندگی اتفاق می افتد تعادل محض است و این خود ما هستیم که تعادل زندگیمان را به هم می زنیم. و یاد گرفتم که بهترین هدیه ریکی به من بودن در زمان حال است و وقتی حال را به خوبی سیر می کنیم اتوماتیک گذشته خوبی می سازیم و آینده پر انرژی خواهیم داشت.

از ریکی و استادان ریکی که مرا راهنمایی کردند و انرژی را در درونم هدایت نمودند ممنونم.



1/11/83

در ریکی یک تمام دوران سه ماهه برون ریزی داشتم. از نظر قدرت انرژی ریکی برای درمان روز به روز کاراییش برایم بیشتر بود. در ریکی دو با استفاده از نمادها به خصوص انرژی دادن از راه دور بسیار عالی عمل می کرد و من برای کس ریکی فرستادم با موفقیت در نتیجه عمل درمانی آن مواجه شدم. در استفاده از شفای بیماران هم روز به روز بر توانم افزوده شد. وقتی به خودم ریکی می دادم در اواسط ریکی دو کاملا گرمای زیاد آن را حس می کردم و بدنم عرق می کرد. در مورد برون ریزی٬ تمام دوران ریکی دو دارای برون ریزی بودم. عصبانیت های شدید٬ احساس بی تفاوتی نسبت به همه افراد و خشم٬ قابل کنترل نبود.

1/10/83

از زمانی که یاد دارم احساسی در وجودم بود که مرا به سوی خود می خواند٬ باوری فراتر از جسم که فکر می کردم با جدایی این دو می توان به آرامس رسید. سالها در تکاپو بودم که شاید راهی برای حل این معما باشد که با ذن آشنا شدم٬ جوابگوی نیاز سرکشم نشد. سالها به طول انجامید تا گمشده خود را پیدا کنم و آن موقع بود که او نیز مرا طلبیده٬ و به نظر من این آشنایی را می توان تولد اندیشه نام نهاد٬ تولدی که شامل : عشق و نفرت٬ دوست داشتن و نداشتن٬ خواستن و نخواستن٬ بودن و نبودن٬ سکوت و فریاد٬ وصل و هجر و چه بسیار از این تفاسیر که در وجود یک موجود به نام انسان نهفته و چه بسا که خود خبر ندارد و ریکی یک همه را رو می کند و برای تشخیص خیر و شر این سیل و مهار و سیقل آن٬ نیرویی فراتر از ریکی یک لازم است و در اینجاست که ریکی دو به تکاپو می افتد و خیر و شر را جایگاه خاصی می بخشد و این دو که دائما در نزاع هستند به قضاوت ریکی می نشینند و ریکی چون آبی روان سرسبزی خاصی به خیر می بخشد و شر دیگر جایگاهی ندارد و به مرور ته نشین شده و خیر با وجود اینکه می داند اگر شر نبود جلال و جبروت او اینچنین به چشم نمی آمد با اینحال روان در روان من است و همچنان با ریکی غسل می کند و مرا به سرحد آرامش می رساند.

1/11/83

من در این مدت سه ماه تجارب مختلفی داشتم به عنوان مثال :
1- قبل از ریکی تقریبا هر روز سردرد داشتم که بعد از ریکی به یک الی دو روز در ماه رسید.
2- تحملم نسبت به وقایع مختلف و رفتار اطرافیان کم بود به نوعی که باعث به هم ریختن سیستم عصبی من می شد و در نتیجه آن٬ معده درد شدید پیدا می کردم و تا خوب شدن چند روزی مجبور بودم رژیم غذایی را رعایت کنم که بعد از ریکی به نظر٬ تحملم بیشتر شده و خوشبختانه در این سه ماه شاید دوبار دچار ناراحتی معده شدم.
3- در این مدت برون ریزی داشتم مثلا مسائلی که در گذشته آزارم می داد باز بدون فکر کردن به آنها به یادم می آمد و باعث می شد که افسرده شوم و در نهایت با گریه کردن خودم را سبک می کردم. علاوه بر یادآوری اتفاقات ناخوشایند گذشته گاهی بی دلیل احساس دلتنگی و تنهایی می کردم و باز دوست داشتم گریه کنم و تحمل خانه را نداشتم٬ برای همین به طبیعت رو می آوردم علی الخصوص اواخر این دوره این دلتنگی ها بیشتر می شد ولی در اوایل سرحال تر و شاداب تر بودم و حال فکر می کنم نیاز دارم برای پایان یافتن این دلتنگی ها به درجه بالاتری بروم.
در آخر از شما سرکار خانم دیهیم به خاطر نشان دادن این راه پر انرژی به من تشکر می کنم و امیدوارم همیشه در سایه خداوند متعال٬ شاد٬ سالم و انرژی بخش باشید.


محتوای سایت



تشکر و قدردانی | دريافت مدتيشن ديهيم | گالری تصاویر | لینک های مرتبط
کلیه حقوق برای سایت ریکی اوسویی محفوظ می باشد طراحی و پشتیبانی توسط پارس پژوهان